۱-۱) ماهیت و چیستی جنگ نرم
مفهوم «جنگ نرم» که در برابر «جنگ سخت» {قدرت سخت چهره عریان و خشن قدرت است که تا دیگران را وادار نماید موضع خود را تغییر دهند و بیشتر در جنگ نظامی، کودتا، شورش و جنگ داخلی نمود مییابد.} به کار میرود، دارای تعریف واحدی نیست که مورد پذیرش همگان باشد، و تلقی و برداشت افراد، جریانها و دولتهای گوناگون از جنگ نرم تا حدی متفاوت است. همچنین در برخی تعاریف مرز بین جنگ نرم، عملیات روانی، قدرت نرم و تهدید نرم مشخص نیست. (نائینی ۱۳۸۹: ۵۹)
معروفترین تعریف را به ژوزف نای، پژوهشگر برجستة امریکایی در حوزة قدرت نرم نسبت میدهند وی در سال۱۹۹۰ میلادی در مجلة «سیاست خارجی» شمارة ۸۰ قدرت نرم را توانایی شکلدهی ترجیحات دیگران تعریف کرد. گروهی جنگ نرم را عبارت از استفادهٔ طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن برای نفوذ در مختصات فکری دشمن با توسل به شیوههایی میدانند که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری میشود. (کالینز ۱۳۷۰: ۴۸۷) برخی تلاش برنامه ریزی شده برای استفاده از ابزارها و روشهای تبلیغی، رسانهای، سیاسی و روانشناختی، برای تاثیر نهادن بر حکومتها، گروهها و مردم کشورهای خارجی به منظور تغییر نگرشها، ارزشها و رفتارهای آنان را جنگ نرم میدانند. (fazio ۲۰۰۷: ۱۹) استفادهٔ یک کشور از قدرت نرم برای دستکاری افکار عمومی کشور آماج و تغییر ترجیحات، نگرشها و رفتارهای سیاسی آنان را نیز جنگ نرم میدانند. (Nye ۲۰۰۴: ۳) با توجه به تعاریف دیگری که ساندرس (۱۳۸۲)، کرمی (۱۳۸۷)، الیاسی (۱۳۸۸) و خانم ماه پیشانیان (۱۳۸۷) ارائه کردهاند میتوان جنگ نرم را مانند هر پدیدهٔ دیگری در سه بعد شناخت: اول، ماهیت و منطق درونی قدرت نرم که عبارت از تلاش برای تاثیرگذاری بر «باورها و ارزشهای بنیادین» مورد قبول کشور هدف است. دوم، منظور و کاربرد این تاثیرگذاری، «دگرگونی هویت فرهنگی» و «تخریب الگوی سیاسی» است. سوم، ابزار اعمال اراده و پیشبرد هدف در این جنگ، «قدرت نرم» کشور حریف و متخاصم است. (نائینی ۱۳۸۹: ۷)
براین اساس، جنگ نرم را میتوان تغییر در ادراک گروههای اجتماعی در راستای درونیهای سیاسی و ساختاری دانست. جبهه استکبار با مطلوب پنداشتن ارزشها و فرهنگ غرب در پی تجویز نظام ارزشی و حکومتی خود به عنوان نسخه توسعه کشورهای توسعهنیافته برآمده و در این راه چون فرهنگ کشورهای مزبور را مانع توسعه میپندارد، به تزریق فرهنگ غرب و ایجاد لایه-های اجتماعی حامی آن مبادرت ورزیده است. بدین ترتیب هدف نهایی جنگ نرم، تغییر ساختارهای حکومتی و سیاسی کشورهای هدف است. نظریه پردازان و محققان این فرایند را با عنوانهای گوناگون «جنگ نرم»، «جهانی سازی فرهنگ»، «استعمار فرانو»، «استحاله و فروپاشی از درون» و... معرفی کردهاند. امروزه، جنگ نرم، موثرترین، کارآمدترین، کم هزینهترین، خطرناکترین و پیچیدهترین نوع تهدید علیه ارزشها و امنیت ملی یک کشور است. موثرتر است؛ چون میتوان با کمترین هزینه، با حذف لشکرکشی و از بین بردن مقاومتهای فیزیکی به هدفها رسید؛ و خطرناکتر است؛ زیرا با باورها، ارزشها، عواطف و احساسات یک ملت، ارتباط دارد. کاربرد قدرت نرم توسط کشورها موجب میگردد تا نیاز کمتری به کاربرد چهره عریان و خشن قدرت باشد و دیگر سیاست چماق و هویج به تنهایی به کار نرود بلکه ملتهای مقابل به عنوان سربازان جنگی دولتهای مزبور عمل نمایند و از طریق جذب ملتها به ارزشها و فرهنگ خود، اهداف سیاسی کشور مهاجم تأمین شود. این امر باعث میشود تا تهدید نرم علیه کشورهای هدف شکل بگیرد. در اینصورت فرآیند ایجاد این تهدید، «جنگ نرم» نام میگیرد. با تشدید روند جهانیشدن و رواج ارزشهای غربی، این امر سرعت بیشتری به خود گرفته است.
بنابراین، با دانستن این نکته که ایجاد دگرگونی در جوامع با تکیه بر تغییر دیدگاهها و نگرشهای حاکمان و مردم بحث اصلی جنگ نرم است؛ جنگ نرم، جنگ برای سلطه است و مدلی نوین از فعل و انفعالهای دولتهای سلطه گر برای سلطه، بر کشورهای مختلف را نمایش میدهد. با این تعاریف از قدرت است که قدرت نرم جایگاه ویژهای در تئوریهای سلطه مییابد. قدرتی که تمام توان و ظرفیت خود را متمرکز بر قانع کردن دیگران میسازد تا رفتار آنها را به گونه مطلوب خود، تنظیم و هدایت نماید.
۲-۱) غایات و اهداف جنگ نرم
جنگ نرم نیز همانند جنگ سخت اهداف مختلفی دارد و قاعدتاً هدف نهایی هر دو تغییر کامل نظام سیاسی یک کشور است که البته با اهدافی محدودتر هم اجرا میشود. در حقیقت جنگ نرم و جنگ سخت یک هدف را دنبال میکنند و این وجه مشترک آنها است. بنابراین، هدف نهایی در جنگ نرم همان هدف جنگ سخت، یعنی مهار و فروپاشی یک نظام سیاسی است؛ با این تفاوت که ابزار و روشهای این براندازی متمایز است.
جنگ نرم، روشی برای تحمیل اراده و تامین منافع است که با غلبه بر طرف مقابل، بدون استفاده از قدرت نظامی و روشهای خشونت آمیز اعمال میشود. ابزار اصلی این جنگ، قدرت نرم به ویژه، قدرت اقناعگری و همراه سازی است که اغلب با استفاده از ابزارهای ارتباطی و رسانهها، و دانش روانشناختی تلاش میشود، در هویتهای فکری و فرهنگی تردید ایجاد شود. حوزه عمل این جنگ، افکار، اعتقادها، باورها، ارزشها، علائق و گرایشهای جامعه هدف است که مهاجم برای اشغال آن برنامه ریزی میکند. در نهایت با تصرف ذهن و قلوب مردمان کشورهدف، تغییر در ساختارها محقق میشود. به عبارتی جنگ نرم، جنگ تخریب الگو است. مهاجم در این جنگ با ایجاد تردید در مبانی و ارزشهای اساسی نظام سیاسی، الگوی آن نظام را در عرصههای گوناگون اجتماعی ناکارآمد میسازد. (نائینی، ۱۳۸۹: ۲۴-۲۵)
الیاسی (۱۳۸۸) با استفاده از بررسی نظرهای کرمی (۱۳۸۷)، ساندرس (۱۳۸۲) و میچل (۲۰۰۸) مهمترین هدفهای جنگ نرم آمریکا و دنیای غرب، در سایر کشورها را تغییر ایدئولوژی حاکم، کاهش مشارکت سیاسی مردم، القای ناکارامدی حکومت، تغییر هویت دینی و ملی شهروندان با تخریب پیشینه تاریخی آنان، دستکاری افکار عمومی در جهت خواستههای خود و علیه نظام حاکم، کاهش انسجام اجتماعی، کاهش انسجام در حاکمیت، تغییر ارزشهای جامعه، ایجاد استحاله فرهنگی، تغییر الگوی سیاسی حاکم و تشدید و تقویت واگرایی قومی برشمرده است. (نائینی، ۱۳۸۹: ۲۵)
شناسایی هدفهای مرجع در بحث امنیت نرم دارای اهمیت است. ایدئولوژی دولت، مشارکت سیاسی، کارآمدی حکومت، هویت، انسجام اجتماعی و افکار عمومی برخی از مهمترین هدفهای مرجع در چارچوب امنیت نرم به شمار میآید. هشت هدف و محور اصلی به عنوان مهمترین هدفها و خطوط اصلی جنگ نرم، در نقشه و نمودار راهبردی جنگ نرم، از منظر مقام معظم رهبری مطرح شده است. این موارد عبارت از ایجاد تردید در دلها و ذهنهای مردم، انهدام سنگرهای معنوی، تبدیل نقاط قوت ما به نقاط ضعف، تبدیل فرصتهای ما به تهدید، تخریب پایههای نظام، بدبین کردن مردم به هم و ایجاد اختلاف در جامعه، خدشه در نشانههای امید، القای یاس به جامعه و انحراف ذهن مردم از دشمنی دشمن، میباشد. (دفتر نشر مقام معظم رهبری، ۱۳۸۹)
سیاستگذاران جنگ نرم، با استفاده از ساز وکارهای گوناگون اهدافی متشابه را دنبال مینمایند که برخی از مهمترین آنها به این شرح است:
- تغییر ایدئولوژی حاکم.
- کاهش مشارکت سیاسی مردم با القای ناکارآمدی حکومت.
- تغییر هویت دینی و ملی شهروندان با تخریب پیشینه تاریخی آنان.
- دستکاری افکارعمومی در جهت خواستههای خود و علیه نظام حاکم.
- کاهش انسجام اجتماعی.
- تغییر انسجام سیاسی حاکم.
- تغییر ارزشهای جامعه و ایجاد استحاله فرهنگی.
- ایجاد فرهنگ جدید.
- تغییر الگوی سیاسی حاکم.
- تشدید و تقویت واگرایی قومی.